شفای ابو نصر مۆذن
در ناحیه بالا سر ایستادم و دو رکعت نماز خواندم و سجده کردم و در سجده با تضرع و ناله از خدا می خواستم و امام هشتم علیه السلام را در درگاه خدا شفیع قرار دادم تا خداوند به من شفا بخشد و من بتوانم دوباره سخن گفته، اذان بگویم.
ابو نصر مۆذّن نیشابوری می گوید: به بیماری سختی مبتلا شدم؛ به طوری که زبانم سنگین شد و نمی توانستم سخن و اذان بگویم. به دلم خطور کرد که به زیارت مرقد امام رضا علیه السلام بروم و در آنجا دعا کنم و آن حضرت را شفیع قرار دهم تا خداوند مرا از این بیماری نجات دهد و شفا یابم.
بر الاغ خود سوار شدم و به سوی مشهد حرکت کردم و کنار قبر شریف آن حضرت رفتم و در ناحیه بالا سر ایستادم و دو رکعت نماز خواندم و سجده کردم و در سجده با تضرع و ناله از خدا می خواستم و امام هشتم علیه السلام را در درگاه خدا شفیع قرار دادم تا خداوند به من شفا بخشد و من بتوانم دوباره سخن گفته، اذان بگویم.
در سجده، خواب مرا ربود.
در عالم خواب، دیدم که قبر شکافته شد و آقای بزرگواری که گندمگون بود، از آن قبر بیرون شد و نزد من آمد و گفت: «ای ابا نصر! بگو: لا اله الاّ الله!»
با حالتی مأیوس و با اشاره به آن شخص عرض کردم: آقا جان! زبانم در اثر بیماری بند آمده و من نمی توانم کلمات را ادا کنم.
در این حال، آن بزرگوار به تندی فرمود: «آیا قدرت خدا را انکار می کنی؟ بگو: لا اله الاّ الله!» همان دم، زبانم باز شد و گفتم: لا اله الاّ الله.
از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم. پیاده به منزل باز گشتم و مکرّر می گفتم: لا اله الاّ الله. زبانم گویا شد و از آن پس، هرگز زبانم لکنت پیدا نکرد.
منبع: پایگاه امام رضا(ع)
بخش حریم رضوی